سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گاهنامه زیست

شیرسازی دامها

وَإِنَّ لَکُمْ فِی الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهِ مِن بَیْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَنًا خَالِصًا سَآئِغًا لِلشَّارِبِینَ ? 66? سوره ی النحل

« و در دامها نیز برای شما درس وجود دارد. از آنچه در شکم دارند از میان غذای معده  و خون شیر ناب را به شما می نوشانیم که برای نوشندگان گوارا است».

ماده اصلی شیر چنانکه آیه گفته از میان غذای درون معده و درون خون گرفته می شود. غده های تولید کننده شیر مواد خود برای تولید شیر را از خون و از مایعات بدن که مواد غذائی معده را آورده اند می گیرد.رود.

در زمان پیامبر می توان گفت که انسان بهرحال می دانسته که شیر از غذای جویده  و خورده شده گرفته و تولید می شود، ولی اینکه آن مواد وارد خون نیز می شوند و بعد از میان خون گرفته می شوند طبعاً کسی چیزی نمی دانسته است.

گوشت خوک

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ? مائده 3?3

« خوردن گوشت حیوان مرده ــ خون ــ گوشت خوک ــ گوشتِ حیوانی که بنامی غیر از نامِ خدا سر بریده شده ــ گوشتِ حیوان خفه کرده شده ــ گوشتِ حیوان تحتِ ضربات کشته شده ــ گوشت حیوانیکه افتاده و در وضعیت بین مرگ و زندگی است ــ گوشت حیوانیکه بر اثر شاخ زده شدن مرده ـــ ... برای شما حرام شده است».

و در سوره انعام آیه 145 ضمن یادآوری تحریم گوشت خوک، خوک را حـیـوانـی انگـلی توصیف نموده:« ... لَحْمَ خِـنْـزِیـرٍ فَـإِنّـَهُ رِجْـسٌ = ... مگر اینکه گوشت خوک باشد، که موجودی انگـلی است».

در آیه 145 سوره انعام روشن کرده که منـظـور از حـرام بـودن خوردن خون «خـون مـسـفـوح» است، (خون مسفوح یعنی: «خـون ریخـتـه شده» که با هوا تماس پیدا کرده). دلـیـل تحریم آن نیز این است که وقتی خون با هوا تماس پیدا می کند سمی می شود و می تواند بیماری زا باشد.

نکات آیات: خوک حیوانی انگلی و گوشت آن حرام است:

همانطور که قرآن مطرح می کند خوک در واقع یک حـیـوان انگـلی است. هم زندگی و هم روند تولید مثل آن هر دو انگلی است:

چرا گوشت خوک تحریم شده؟ چیزیکه فعلاً انسان امروز در مورد گوشت خوک میداند موارد زیر است:

ـــــــ گـوشت خوک خیلی از انگـلها را منتقـل می کند. از جمله نوعی کرم (موسوم به کرمِ تِـنـیـا) که برخی از ناراحتی های دردناک را منجر می شود که برخی از آنها کشنده نیز هستند. عـناصـر آن در عـضلات و در چشم و مغز منتشر می شود. میان 5 تا 25 درصد کـسـانـیـکـه گوشت خـوک مصرف می کنند ناراحتی نـاشی از کـرم مزبور را دارند. (این کرم الـبـتـه در گوشت گاو نیز وجود دارد ولی کرم گوشت گاو خود بخود در انسان تکثیر نمی شود اما کرم گوشت خوک بـدون عـامل تکـثیر کننده تکثیر می شود. هـمـیـنطور کرم خوک مقاومت بیشتری نسبت به کرم گاو دارد و براحتی کشته نمی شود و خطرناک تر است).

ـــــــ گوشت خوک طبقـه طبـقه است و میان آنها پیه های متداخل در همدیگر وجود دارد که بالاترین نسبت روغـن حـیوانی را دارند، و روغـن آن نیز از خطرناکترین نوع روغـن است. ( درصـد پـیه در گوشت خوک 28 درصد است در حـالـیکـه مثلاً در گوشت گاو 4 و نیم درصد).

ـــــــ گوشت خوک مـقـادیر زیادی اسید دارد. (سایر حیوانات 90 درصد این اسید را پس میدهند ولی خوک فـقـط 2 درصـد آنرا پس می دهد). این اسید از جمله باعث الـتـهـاب مخ می شود.

یک متخصص آلـمانی نـتـیـجه مـطالعات خود و دیگران را در رابطه با گوشت خوک چنین بیان می کند: گوشت خـوک در مناطق گرم خطرناک تر از مناطق سرد است. در سودان و مناطق همجوار آن در یک شـرایط آب و هـوائی یکـسـانی تفاوت میان سلامتی کسانی که گوشـت خوک می خورند و و کسانیکه نمی خورند خـیـلی زیـاد است. هـمـیـنـطـور در هند در یک آب و هوای مشترک، کسانی که گوشت خوک نمی خورند از کسانی که می خورند از سلامتی بالاتری برخوردار هـستند، بیشتر عمر می کنند و توان کاری بیشتری دارند. مثلا فرد پیری که گوشت خوک نخورده حمالی می کـند و از ارتـفـاعـات بــالا می رود، در حالیکه آنکه خورده نمی توانـد این کارها را بکند و زودتر ضعف و بازنـشـسـتـگـی بـسراغ وی می آید.  کسانیکه با تعالـیـم اسـلامی زنـدگی می کـنـنـد از سلامتی خـوب و بـالائی بـرخوردارند و بـیماریهائی که دیگران از مسائل تحریم شده دارند آنها ندارند. همینطور وی می گویـد در جریـان جـنـگ جهانی دوم از ارتش گـزارشی برای آنها می آید که می گوید: سربازان آلمانی دچار ناراحتی ها و آبله هائی در پاها می شده اند که آنها را از جنگ و تـحـرک بـاز می داشـتـه و علاج سرپائی نیز برای آنها کافی نبوده بلکه به پشت جبهه انـتـقـال داده می شـده انـد. در حالـیکه مـردمـی کــه در هـمان مناطق و همان آب و هـوا زنـدگـی می کرده اند آن ناراحتی ها را نداشته اند. پس از بررسی ها می بینند که ارتش تـقـریـبـاً هـمـه روزه از گوشت خوک استفاده می کند. گوشت خوک را قطع می کنند و آن ناراحتیها تمام می شود.

هـمـیـنطور می گوید پس از اتمام جنگ که وضعیت اقتصادی خراب می شود و خوک بوفور طبق روال عادی نبوده اندازه مراجـعـات به پزشک نسبت به دوران پیش از جنگ کاهش پیدا می کند. ولی با رونق گرفتن اقتصاد و خورده شدن گوشت خوک توسط طـبـقـه ای کـه وضع خوبی داشته، بیماریها دوباره در آنها شروع می شود، در حالیکه طـبـقـه فـقـیر که هنوز توان استفاده از گوشت خوک را نداشـتـه از سـلامتی بهتری برخوردار بوده است. و پـس از اینکه فـقـیـران نیز تـوان خریدن و خوردن آنرا  پـیـدا می کـنند دوباره وضع بیماریها طـبق روال پیشینِ خود زیاد و هـمـه گـیـر مـی شـود. هـمـیـنـطـور وی می گوید که به آزمایشهای عملی در رابطه با گوشت خوک رو می آورد. 30 تا مـوش را با خـوراک خوک بزرگ می کند و 30 تای دیگر را با غذای عادی. آنهائـیـکه غذای خوک داده می شوند: سریعا بزرگ می شـونـد ـــ تـمـایلات تجاوزگرانه در آنـهـا ایـجـاد می شود، و دوست دارند که هـمـدیگـر را بخورند و بیماریهائی از قـبـیـل سـرطـان و بیماریهای پوستی در آنها ظاهر می شود، ولی آنهائی که غـذای عـادی بزرگ می شـونـد هـیـچـیـک از ایـن مـوارد در آنهـا ظاهر نمی شود. او محتاطانه می گوید در گوشت خوک سمی است که فهمیده نمی شود و روغن آن خطرناکـترین نوع روغن است. و مـوجـب تصلب شـرایین، بیماری قند، اختلال جریان خون، و نسبت بالائی از کلسترل را باعث می شود، و بافتهای آن فـسـفـر دارد که منجر به زیانهائی می شود.


نوشته شده در یکشنبه 90/10/11ساعت 7:51 عصر توسط نظرات ( ) | |

این بچه ها از چند جنبه  به هم شباهت دارند، یکی این که آنها ناتوان هستند چه به لحاظ جسمی و چه به لحاظ ذهنی یا هر دوی آنها  و دوم این که خانواده هایشان دیگر آنها را نمی خواهند و با بهانه های مختلف خود را توجیه کرده و آنها را به باد فراموشی سپرده اند و دیگر این که همه آنها قلبی به پاکی آسمان دارند. همان قدر لطیف،  همان قدر زلا ل و همان قدر مهربان و زیبا!
در پرونده یکی از بچه ها آمده است که پدرش به بهانه این که کودک معلولش توسط خواهر بزرگترش مورد تهدید قرار گرفته و جان کودک معلول در خطر است او را به این مرکز سپرده اما به محض این که، این مرکز مسوولیت نگهداری از کودک معلول این آقا را پذیرفته او با خیال راحت رفته و پشت سرش را هم نگاه نمی کند. انگار نه انگارکه کودک او در میان این بچه های آسمانی چشم انتظار مانده تا یک روز زنگ این خانه با دستان توانمند پدرش فشرده شود و یک دنیا شادی را برایش به ارمغان بیاورد. اما افسوس.
فاطمه احمدی می گوید: بچه هایی مثل گلناز که توان راه رفتن ندارند توسط ویلچر جابجا می شوند و روی ویلچر هم به حمام برده می شوند و هر مددجو در هفته دوبار حمام می شود اما، مادریارها باید حین حمام کردن این بچه ها خیلی مراقب باشند چون این بچه ها شرایط ویژه ای دارند.
کنار تخت گلناز دخترکی آرام ایستاده و نگاهم می کند. وقتی چشمم به چشمش می افتد سرش را پایین می اندازد. چشمان درشتش مرا به یاد آهو می اندازد و معصومیت نگاهش گرفتارم می کند. او به تخت دوستش اشاره می کند و می گوید: «این ساغره» ساغر، اما بی توجه به او روی تختش به این طرف و آن طرف جابجا می شود و درصد معلولیتش آنقدر بالاست که نمی تواند با من حرف بزند. دخترک چشم آهویی دلش نمی خواهد درباره خودش حرف بزند و مدام ساغر را نشانم می دهد که با او حرف بزنم اما افسوس که ساغر توان این را ندارد که خواسته دوستش ژیلا را برآورده کند.
آن طرف تر چند پسربچه روی تخت هایشان دراز کشیده اند. قیافه های بامزه و زیبایی دارند، کنار تخت هرکدام از آنها یک مادریار ایستاده و با یک شیشه شیر مشغول شیر دادن به آنها هستند و این تصور در من ایجاد می شود که آنها نوزادان شیرخواره هستند اما وقتی نزدیکتر می روم، مادریارها می گویند که این بچه ها 8-7 ساله هستند اما از آنجایی که قدرت هضم و بلع ندارند قادر نیستند غذا بخورند و ناچاریم با شیردادن آنها را تغذیه کنیم.  یکی از آن بچه ها آرش نام دارد و هر چقدر صدایش می کنم فقط چشمهایش را به طرف من می چرخاند و دیگر هیچ حرکتی نمی کند.
مادریارش می گوید: با اینکه این بچه درصد معلولیت بالایی دارد و قادر نیست حرکت کند اما مرا به خوبی می شناسد و وقتی بالای سرش می روم تا به او شیر بدهم به من لبخند می زند و با این کار از من تشکر می کند.
وقتی مادریار ها از بچه ها حرف می زنند می توانی مهر مادری را در نگاهشان لمس کنی. مدیر موسسه هم گفته بود که بچه ها به قدری به مادرهای دومشان عادت می کنند که اگر یکی از آنها به هر دلیلی ناچارشود موسسه را ترک کند بچه ها بی تاب می شوند و با گریه آنها را بدرقه می کنند.
بچه ها آرام هستند. در حالی که قبل از ورودم به موسسه بچه های آسمان فکر می کردم با محیطی مواجه خواهم شد که بچه هایش دایم با هم درگیر هستند و به دلیل شرایط خاصی که دارند بینشان جنگ و دعوای زیادی صورت می گیرد اما وقتی وارد آنجا شدم فهمیدم که سخت در اشتباه بوده ام چرا که این بچه ها در کمال صلح و آرامش روی تخت هایشان نشسته اند و فقط بانگاهشان با هم حرف می زنند. وقتی می خواستیم از طبقه پایین دیدن کنیم برای آخرین بار گلناز را نگاه کردم که آرزو داشت برای یک بار هم که شده مثل ما راه برود. او هم نگاهم می کرد، نگاه او پراز شوق بود و نگاه من پرازغم!
او مثل یک گل آفتابگردان بی حرکت بود و فقط با چرخش سرش خورشید را در نگاه معصومش به اطرافیان هدیه می کرد. شاید زمین خاکی ما لا یق پاکی این بچه ها نیست. شاید زمین شرم دارد که قدمهای سبک گلناز را بر شانه های خاکی اش حس کند. او فقط لا یق آسمان است و همیشه باید در اوج باشد. فاصله تخت گلناز تا آسمان بالای سرش زیاد نبود چرا که او به محض این که سرش را بلند می کرد خدا را در آسمان آبی احساسش لمس می کرد.
گلناز را با تمام پاکی و صداقتش تنها گذاشتیم و به طبقه پایین رفتیم. بچه های طبقه پایین شیطنت های خاص خود را داشتند و بیشتر ورجه و ورجه می کردند. به محض این که وارد اتاق شدیم دخترک بازیگوشی که شیده صدایش می کردند به استقبالمان آمد. ذهن شیده پر از سوال بود اما زبانش یاری نمی کرد تا سوال هایش را بپرسد. او می خواست بداند که ما کیستیم و چرا با واکمن و دوربین به سراغشان رفته ایم. اما وقتی فهمید که با دوربین می شود عکس گرفت، دایم اصرار می کرد که روی تختش از او عکس بگیرند. به یکی دو عکس هم قانع نبود و بعد از گرفتن عکس تکی، تقاضای عکس های دسته جمعی کرد. او با اشاره به من فهماند که روی تختش بروم تا با هم عکس بگیریم و من هم دعوت شیده را پذیرفتم. اما شیده بامعرفت تر از آن بود که چشمش به ما بیفتد و مربی های خود را فراموش کند. این بود که دست خانم احمدی را هم گرفت و او را به مهمانی ساده خود دعوت کرد. عکس یادگاری ما با شیده، عکسی بود که با ما حرف می زد چرا که آن کودک معصوم تمام احساساتش را در صفحه کاغذی عکس به تصویر کشیده است.
کم کم بازیگوشی بچه ها تبدیل به حسادت شد و بچه ها برسر این که دست من را بگیرند با هم درگیر شده بودند، آن لحظه دلم می خواست به تعداد همه بچه ها دست داشتم و می توانستم دست همه آنها را بگیرم و به زبان خودشان بگویم «همه شما را دوست دارم».
اما آنا که تا آن موقع پشت دیگر بچه ها پنهان شده بود ناگهان به طرفم آمد وخودش را در آغوشم انداخت. او دستهایش را دور گردن من حلقه زده بود و با تمام قوا تلا ش می کرد خودش را هم قدمن کند. چندبار سعی کردم اورا بلند کنم اما دستانم توان بلندکردن او را نداشتند.
اما او این موضوع را قبول نمی کرد و اصرار داشت که حتما بلندش کنم. ژیلا  که با چشم های آهویی اش مرا تعقیب می کرد و یواشکی  از طبقه بالا  به پایین آمده بود دوستش را نصیحت می کرد که «آنا بده». ژیلا  چندین بار این جمله را تکرار کرد و سعی کرد دست آن را از دست من جدا کند اما آنا که تمام محبتش را در دستان کوچکش جمع کرده بود حاضر نبود به حرف کسی گوش کند.
صحبت بچه ها مرا بدجوری گرفتار کرده بود. حس می کردم اگر بروم دلم برایشان تنگ می شود دلم می خواست دایم به دیدنشان بروم تا برای چندساعت از این دنیای خاکی رها شده و آسمان را تجربه کنم. حس قشنگی است وقتی معصومیت بچه های آسمان ذهنت را از کمبود بنزین و گرانی خانه و گرمای هوا و افزایش قیمت سیب زمینی پاک می کند و تو را وارد دنیای کودکانه ای می کند که بچه هایش حاضرند محبت تو را با یک سبد لبخند شیرین بخرند  و تو را به جشن آسمان دعوت کنند.
مدیر موسسه می گفت: گوشه ای از هزینه های این موسسه با نذورات مردم تامین می شود و من فکر می کردم که چقدر خوب است پولهای کاغذی ما از طریق این بچه ها به آسمان بروند، آن وقت دیگر هیچ کس نمی تواند بگوید این پولها کثیف هستند،که پاکی این بچه ها همه چیز را پاک و مطهر می کند حتی پول را!
خدمت کردن به این بچه ها لیاقت می خواهد و من فکر می کنم قلب پاک مادرانی که بدون ادعا به این بچه ها  رسیدگی می کنند دریچه ای بزرگ به سوی آسمان است.
یاد حرف فاطمه احمدی افتادم که می گفت: «امیدوارم خدا خدمت من را به این بچه ها قبول کند. شاید توشه ای باشد برای آخرتم.»
و من هم امیدوارم آسمان کوچک شهر من درش را به روی همه ما باز کند تا وقتی دلمان از زمین می گیرد، سری به آسمان  بزنیم و اگر توان کمک مالی نداریم دستی از روی محبت بر سر این بچه ها بکشیم.


نوشته شده در جمعه 90/10/9ساعت 8:9 عصر توسط نظرات ( ) | |

 

« ما شما را آفریدیم، مدت درازی بعد رفته رفته به شما رنگ و رو (رنگ و روی بشری) دادیم، و مدت درازی بعد به فرشتگان گـفـتیم: به آدم تن بدهید (تسلیم وی شوید). همه تسلیم شدند بجز ابلیس که با تسلیم شوندگان نبود».

نکات آیـه:

1ـــ انسان مدت درازی پس از آفریده شدن رفته رفته رنگ و روی انسانی داده شده:

 مدت درازی پس از آفریده شدن رفـتـه رفـتـه رنگ و روی انسانی بخود گرفتن، به این معنی است که انسان پیش از اینکه شکل و شمایل انسانی بخود بگیرد در شکل و شـمـایل دیگری از حیات و زندگی وجود داشته است. یعنی از انسان موجود دیگری به انسان تبدیل شده است. فعلاً نزدیک ترین حیوان به انسان میمون است که انسان می تواند تکامل یافـته آن باشد. 

2ـــ مدت درازی پس از رنگ و روی انسانی گرفتنِ انسان، ملائکه به آدم تن داده اند:

آدم یعنی چه و آدم مورد نظر آیه کدام است؟

واژه «آدم» در اصل اَءْدَمْ است. وقتی دوتا همزه بترتیب مفـتوح و ساکن کنار هم قرار بگیرند، در هم ادغام شده و به «آ» تبدیل می شوند. به این ترتیب واژه اَءْدَمْ به آدم تبدیل شده. اَءَْدَمْ بر وزن اَفْعَـلْ صفت تفضیلی است. به معنی: چیزیکه بهـتـر یا بیشتر می تواند میان دو یا چند مـتـضـاد، ناهـمـاهـنگ، ناسازگار، ناهمخوان و غیره برود و آنها را هماهنگ، سازگار، همخوان، و منطـبـق و غیره بکند.

برای آشنائی بیشتر با واژه آدم برخی از واژه های هم خانواده آنرا می بینیم:

«به میانجی اَدْمَهْ هـم گفـته شده (چون میان دو چیز می رود و مسائل آنها را حل می کند) ــــ به نمک، زرد چـوبـه، فـلـفـل، سرکه و مواردی از این قـبـیل اُدْمْ هـم گـفــته شـده، و بـه ادویه جات روی هم رفـته اَدْمْ و اِدام هم گفـته شده (چون میان دو یا چـنـد چـیز مختـلـف و ناهـمـگون میروند و نوعی هـماهـنگی و یگانگی مـیان آنها ایجاد می کنند) ــــ به چربی اِدامْ هم گـفـتـه شـده (چون اصطکاک و تـضـاد میان دو چیز را رند می کند) ـــــ و به واشـر چـرمی اَدْمْ هـم گفـته شده (چون هـماهـنگـی و انـطـباق بیشتر و بهتری را میان دو یا چند چیز نا منطبق ایجاد می کند).

با توجه به معنی واژه «آدم» که به معنی: چـیـزی اسـت کـه بـهـتـر یـا بیشتر می تواند میان دو یا چند متضاد، ناهماهنگ، ناسازگار، ناهمخوان و غیره برود و آنها را هماهنگ، سازگار، همخوان، و منطبق و غیره بکند، وقتی انسان انـدیـشــمـنـد شـده و توانسته بهتر و بیشتر از موجودات دیگر مسائل خود را حل بکـند، خداوند وی را آدم نامیده است.

(جمع آن اوادِم است. اَوادِم بر وزن اَفاعِل است. این وزن برای جمع بستنِ وزنِ اَفْعَل است. در ابتدا گـفـتیم کـه آدم در اصل اَءْدَمْ بر وزن اَفـْعَـل است).

آدم در آیه نام نوعی انسان است، (یعنی به معنی «انسان» است نه نام یک نـفـر). در جـاهای دیگـر نـیـز واژه «آدم» بـه معنی انسان بکار گرفـته شـده. مثلاً داستان آدم در سـوره ص آیه 71 ببعد و در سـوره حجر در آیه 26 ببعد تکرار شده و در آنجا بجای واژه « آدم» واژه «بشر» آمده. و داستان مطرح شده در سوره ص نیز در سوره سجده تکرار شده و در آنجا بجای واژه «بشر» واژه «انسان» آمده است.

به این ترتیب وقتی حیوان رنگ و روی انسانی بخود می گیرد و اندیشمند می شود و می تواند میان اشیاء و مسائل برود و آنها را نسبت به سائر موجودات بهتر و بیشتر حل کند، آدم نامیده شده است.

ملائکه یعنی چه و چگونه به آدم تن داده اند؟

واژه «مَـلائِـکِـه» جمع مَـلـَکْ است (از مصادر مَـلـْکْ ـ اَلـَکْ و لَـئْک) به مـعـنی: پـیـام رسـانـنـده، واسط، کسی یا چیزیکه بنمایندگی از کسی کاری را انجام می دهد، گمارده، و مـفـاهـیـمـی از این قـبـیل است. در قـرآن از جـمـلـه به قـوانین طبیعت (مانند نیروی جاذبه) و نـیـروهـا و مـوجوداتی که از طرف خداوند مأموریت می گیرند اطلاق می شـود. از آنـجـا کـه آنـهـا انـدیـشـمـنـد و خـلاق نیسـتند و با اراده خود کار نمی کـنند، پائین تر از انسانِ اندیشمند، خلاق و با اراده قـرار می گـیرند و انسان بر آنها برتری دارد یا بر آنها متسلط می شود. مثلاً انسان بر نیروی جاذبه غلبه میکند و زمین را ترک می کند.

انسان نخستین

«روزگاری از زمان بر انسان گذشته که چیز قابل بیانی نبوده است»!

واژه انسان نام سیاسی ــ اجتماعی ــ فرهنگی و اخلاقی انسان است. بنابر این آیه انسان از زمانی که موجودی سیاسی ــ اجتماعی ــ فرهنگی و اخلاقی شده زمان بسیار زیادی میگذرد. خیلی بیش از آنچه از آثار هنری و فرهنگی پیدا شده تخمین زده می شود.

بر اساس اسکلتهائی که تـا کـنـون پـیدا شده عمر بشر به چند میلیون سال میرسد. بنابر آیه مزبور بشر می بایست خیلی بیش از آنچه تخمین زده می شود انسان شده باشد. هر چند با کمی تفاوت با حیوانات مانند آنها زندگی طبیعی داشته بوده است، یعنی در غارهـا و جنگـلـهـا زندگی میکرده و خوراک وی گیاهان، مـیوه ها و حیـوانات بوده باشد. چیزی که می توان از آیه فهمید عمر انسان می بایست صدها هزار سال باشد


نوشته شده در چهارشنبه 90/10/7ساعت 5:4 عصر توسط نظرات ( ) | |

« و ما انسان را "از خاک کوره در گل و لایِ سیاهِ بد بویِ تعـفـن گرفته" آفریدیم».

یکی از مباحث مبحث مجاز در زبان عربی "گـفـتـن نـتـیجه کار بجای خود کار" است. مانند:

ـــ نان می پزم. بجای خمیر می پزم.

ـــ جام شـفـا نوشیدم. بجای جـام دوا نوشیدم.

ـــ سیب کاشتم. بجای درخت سیب یا تخم آنرا کاشتم.

ــــ ساعت 12 پرواز می کنم. بجای هواپیما پرواز می کند.

آیه مزبور نیز مانند جملات مزبور در چهارچوب مبحث مجاز گفـته شده. یعنی "آفرینش انسان" در آیه به معنی آفرینش خود انسان نیست. بلکه آفرینش چیز دیگری است که قرار بوده نتیجه آن آفرینش انسان بشود. پیش از این نیز در آیه 20 عنکبوت دیدیم که قرآن گفـت: بروید در زمین و ببینید خدا حیات را چگونه آغاز کرد:( قـُلْ سـیروُا فِی الاَرْضِ فـَانـْظـُروُا کَـیْـفَ بَـدَاَ الـْخـَلـْقَ).  و در آیه 54 فـرقان دیدیم که خدا "موجود بی ریش و پشمی"  را در آب آفرید (خـَلـَقَ مِـنَ الْـماءِ بَـشَراً).

و در این آیه، محل آغاز حیات و مواد آنرا را گفـته، که  از "خاک کوره (خاک آتشفشانی) و در مرداب و گِـل و لای لجن متعـفـن" بوده است. (یعنی چنین حیاتی تکامل یافـته و راه به پیدایش انسان برده است).

و در سوره سجده آیات 7 تا 9 نیز چنین می خوانیم:

« الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الانـْسَانِ مِنْ طِینٍ ـــ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ ــ ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالافْئِدَةَ قَلِیلاً مَا تَشْکُرُونَ ».

« آن خدائی که آفرینش هر چیزی را بهتر نمود و آفرینش انسان را در گِـل آغاز نمود ـــ مدت درازی بعد نسل وی را از چکیده ای از آب بی ارزشی قرار داد ــ مدت درازی بعد او را راست (قامت) نمود و از روح خود در او دمید. همینطور شنوائی و بینائیها و احساسات (اعصاب) برای شما درست کرد. افراد کمی از شما سپاسگذار هستند».

در این آیات می بینیم که انسان راست قامت کرده شده (یعنی در آغاز آفرینش خود راست قامت نبوده)، و پیش از راست قامت شدن نیز از طریق نطفه تولید مثل داشته، و راست قامت شدن وی نیز مدت زمان درازی پس از تولید مثل وی از طریق نطفه صورت گرفته، (چنانکه حرف ثـُمّ که برای بیان فاصله زمانی و زمان بلند مدت است بر آن دلالت دارد). دمیده شدن روح خدائی در وی بمعنی: دادن کارکرد و عملکرد خدائی به وی است. یعنی اندیشمند نمودن وی. (واژه روح از جمله به معنی: حرکت و کارکرد و عملکرد است)


نوشته شده در چهارشنبه 90/10/7ساعت 5:4 عصر توسط نظرات ( ) | |

 

پیش بینی های قرآن

پیش بینی شناخته شدن آیات قرآن در آینده

«آیات خـود را در دوردست هـا و در درون خـودشان به آنها نشان خواهیم داد تا جائـیـکـه بـرای آنـهـا روشن شود که این قرآن حق است».

آیه پیش بینی می کند که انـسـان بـه شـنـاخـت پـدیـده هـا در دوردسـت ها و در درون خود خواهد رسید. شناختی که بدست خواهد آورد نیز درستی حرفهای قرآن را ثابت خواهد کرد.

در عـصـر مـا انسان بـا تلـسکوپ و میکروسکوپ و انواع امکانات پیچیده دیگر خیلی از پدیده های دور دست فضای دور و نزدیک و هـمـیـنـطـور در درون خودش را شناخته است. آن شناختها نیز چنانکه دیدیم بنوبه خـود درسـتی آیات قـرآن را تأیید نموده است.

انعام 105: « وَکَذَلِکَ نُصَرِّفُ الْآیَاتِ وَلِیَقُولُوا دَرَسْتَ وَلِـنُـبَـیّـِنـَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ».

« و به این شکل آیات را روشن می کنیم. بگذار بگویند که تو آنها را خوانده ای. ما آن را (قرآن را) برای کسانی که می دانند (دانش دارند) نشان خواهیم داد».

آیه پیش بینی می کند که در آینده کسانی خواهند آمد که دانش خواهند داشت و قرآن را به آنها نشان خواهد داد. و این چیزی است که فعلاً اتفاق افتاده است.

 

 


نوشته شده در سه شنبه 90/10/6ساعت 8:41 عصر توسط نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5      >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت