در دنیای پر هیاهوی امروزی، هر اندازه که تمدن پیشرفت می کند، به همان اندازه باید بشر خود را برای مبارزه با برخی از پیامدهای تمدن نو که یکی از آنها، افزایش بیماری های قلبی بین افراد جامعه است، مجهز سازد. این تجهیز همانا رعایت اصول بهداشت صحیح قلب و عروق است که فهرست وار به شرح ذیل قابل ذکرند: سعی نمایید همیشه غذاهای متوازن و سالم مصرف کنید و از مصرف غذاهایی که احتمال فاسد شدنشان می رود، بپرهیزید. در مصرف غذاهای چرب( به ویژه چربی حیوانی)، پر نمک و قندی افراط نکنید. بهتر است برای صرف سه وعده غذای اصلی( صبحانه ، ناهار و شام ) ساعات معینی در نظر بگیرید. در فاصله ی بین دو وعده غذا، از خوراکی هایی که باصطلاح اشتها را کور می کنند استفاده نکنید. در ضمن به هنگام صرف غذا، آهسته غذا بخورید و لقمه را خوب بجوید. غذای روزانه ی هر کس باید متناسب با نوع فعالیت و شرایط جسمانی وی تعیین شود و از پر خوری و نیز فقر غذایی، جداً پرهیز گردد. از مصرف غذاهایی که به تجربه دریافته اید مصرف آن غذاها ناراحتی هایی در شما به وجود می آورد( یعنی به اصطلاح عامیانه، آن غذاها به شما نمی سازد) پرهیز کنید. از مصرف آب آشامیدنی تصفیه نشده و سبزی ها و میوه های نشسته، خودداری کنید. در مصرف مایعات ، به ویژه چای و قهوه افراط نکنید. قهوه محتوی کافئین و چای محتوی تئین است و مصرف زیاد آنها باعث بروز عوارضی نظیر تپش قلب و بی خوابی می گردد. وزن خود را در حد معمولی و مناسب نگهدارید. وزن زیاد باعث خستگی عضله ی قلب و ازدیاد میزان کارکرد عروق قلبی می شود. اشخاص چاق مستعد ابتلا به بیماری های فشارخون و دیابت اند و عروق آنها به سرعت متصلب می گردد. در نتیجه بیماری های عروقی و سکته های قلبی، زودتر به سراغ اشخاص چاق می روند. از مصرف مشروبات الکلی، سیگار، مواد مخدر و محرک، جداً پرهیز کنید. چرا که مصرف همین سیگار به ظاهر کم خطر، در ایجاد ترومبوز دخالت دارد. غلظت لیپیدها را افزایش می دهد و تشکیل آتروم را تسریع می کند. همچنین اریتمی ها را زیاد می کند که ممکن است باعث مرگ ناگهانی گردد. سعی کنید در محیط شاد و با نشاط به صرف غذا بپردازید و از عصبانیت و اضطراب که موجب کند شدن عمل هضم و ایجاد سوء هاضمه و کاهش قدرت بدنی و کارایی می شود، خوددای کنید. هرگز در تفریحات شبانه و شب زنده داری ها افراط نکنید که جز خستگی جسمی و روحی نتیجه ی دیگری نخواهد داشت. سعی کنید خواب و استراحت کافی داشته باشید. مقدار خواب لازم برای هر کس بستگی به سن، میزان فعالیت، سلامت و کنترل اعصاب و هیجانات وی دارد؛ ولی در هر حال، حداقل 6 تا 8 ساعت خواب در هر شبانه روز برای هر فردی لازم و ضروری است تا رفع خستگی کند. در ضمن ثابت شده است که بهترین ساعات برای به خواب رفتن بین ساعات 10 تا 12 شب است. از استراحت کردن بلافاصله بعد از غذا خودداری کنید و بین صرف غذا و خوابیدن حدود دو ساعت، فاصله در نظر بگیرید. در ضمن چنانچه پس از غذا خوردن، پیاده روی، حتی به مقدار کم انجام شود، بر اثر تحرک جدار عروق و گردش بهتر جریان خون، قدرت ته نشینی مواد چربی و سایر مواد متشکله ی خون، کم تر گردیده، از بروز اختلالات قلبی – عروقی به مقدار زیادی کاسته می شود. هر روز متناسب با سن خود ورزش کنید. ورزش موجب فراهم شدن بهترین امکانات برای رشد همه جانبه ی بدن انسان است که دستگاه گردش خون، به نحو بارزی از اثرات مثبت آن برخوردار می گردد. ورزش، کل بدن به ویژه دستگاه قلب را آبدیده و تقویت می کند و قدرت تحمل و عملکرد مکانیسم های تطبیق دهنده را که توسط سیستم مرکزی اعصاب تنظیم می شوند، رشد و بهبود می بخشد. ناگفته نماند که ورزش سنگین برای سنین بالای 40 سال مجاز نیست و پیاده روی به عنوان بهترین ورزش که نیاز به امکانات مالی و تجهیزات هم ندارد، توصیه می گردد. زیرا در اثر حرکت و فعالیت پاها و فعالیت مداوم و آرام بدن، تحرک جدار عروقی تأمین می گردد که کمک بزرگی در بهداشت و سلامت قلب می باشد. مدت مناسب برای پیاده روی ، روزانه نیم تا یک ساعت است. محلی که برای پیاده روی انتخاب می گردد، بهتر است صاف و هموار یا با شیب مناسب باشد ، چرا که پیاده روی در مسیر باد و سربالایی جایز نیست. از داد و فریاد بیهوده صرف نظر نمایید و در مقابل شوک هیجانات، خونسردی خود را حفظ کنید. از مسئولیت های چند جانبه دوری کنید و روح و روان خود را بی جهت در اثر فکرهای دور و دراز و تخیلات بیجا خسته ننمایید. حتی الامکان هر مشکلی را حل شده تصور کنید و از شوک هیجانات آنی که نتیجه ی آن فقط فرسودگی مغز، خستگی روح ، و ناتوانی قلب است ، دوری بجویید. از انزواطلبی، آرمیدن و کم تحرک بودن شدیداً خودداری کنید و پیوسته به زندگی خود، تحرک مثبت و سازنده بدهید. در مواقع بیکاری حتی الامکان خود را با انجام کاری سالم مشغول کنید و نگذارید زمان و تراوشات مغز یعنی افکار بر شما مستولی گردد. آخر هر هفته استراحت کنید و سالی یک ماه نیز فعالیت های اجتماعی را کنار گذاشته، به گردش و تفریح بپردازید. سعی کنید مسکن خود را در مناطق بی سر و صدا، خلوت و خوش آب و هوا انتخاب کنید. از مراقبت های پزشکی غافل نباشید و به طور مرتب و کامل تحت معاینات لازم قرار بگیرید. نسبت به امراضی چون دیابت، بیماری های کلیوی، سیفیلیس، روماتیسم، کانون های چرکی مثل لوزتین، سینوزیت، دندان های چرکی و بیماری های عفونی دیگری که به نحوی دستگاه قلب از آنها تأثیر می پذیرد، بی توجه نباشید و در صورت بروز ، سریعاً نسبت به مداوای آنها تحت نظر پزشک اقدام کنید. از مصرف خودسرانه ی هر نوع دارو به هنگام احساس ناراحتی های قلبی – عروقی جداً خودداری کنید و با مراجعه ی سریع به پزشک متخصص، معالجه را تا بهبودی کامل ادامه دهید. بخش جلو مغز دروغ می گوید و اشتباه می کند « در مورد آنکه تکذیب می کند و روی می گرداند چه فکر می کنی؟ آیا او نمی داند که خدا می بیند؟ اگر دست برندارد جلو سر او را می گیریم. جلو سری که "دروغ می گوید" و "اشتباه می کند"». بخـش جـلـوئـی مـغـز فـکـر مـی کـنـد، بـرنـامـه ریـزی مـی کـنـد، تحـلـیـل می کـنـد، تـصـمـیم میگیرد، "دروغ می گوید" و "اشـتـبـاه می کـنـد". همینطور مرکز عـاطـفـه و احتیاط یا بی عاطفگی وبی احتیاطی فرد نسبت به آنچه رخ می دهد نیز در همین بخش از مغز ریشه دارد. هـمینطور بخش جلو مغز است که به بخشی از مغز که ترس را احساس می کند سیگنال می فرستد که از ترس بکاهد. (مرکز ترس، ترس را احساس می کند ولی بخش جلو مـغـز است که تعیین می کند که انسان بترسد). توان یادآوری در زنان می تواند از مردان کمتر باشد « و دو نفر از مردان خود را به گواهی بگیرید، در صورت نبودن دو مرد، یک مرد و دو زن از میان حاضرین که طرفین آنها را قبول دارید به گواهی بگیرید، تا اگر یکی از آنها آنرا فراموش کرد دیگری آنرا بیاد وی بیاورد». جملات مزبور در آخر آیه ای قرار دارند کـه موضوع آن معامله مدت دار یا قسطی است. در پایان آیه گفـته: "برای معامله خود افرادی را شاهد بگیرید". در رابطه با "شاهـد گرفـتن" نیز گفته: دو تا مرد را شاهد بگیرید، اگر دوتا مرد برای شاهد گرفـتن پیدا نکردید یک مرد و دو زن را شـاهـد بگـیرید تا اگر یکی از آنها آن را فراموش کرد دیگری آن را بیاد وی بیاورد. معنی این جملات این است که: توان یادآوری در زنان می تواند از مردان کمتر باشد. مسئله یادآوری به مغز مربوط می شود. در رابطه با اندازه سلولهای مغز انسان عددهای متفاوتی گفته شده است. ولی آنچه همه گفته اند و بر آن اتفاق نظر دارند این است که: تعـداد سلولهای مغز زن از مغز مرد کمتر است. کسانیکه تعداد سلولهای مغز مرد را 16 میلیارد برآورد می کنند، تعداد سلولهای مغز زن را 13 میلیارد برآورد می کنند. یعنی مغز زن 3 میلیارد سلول کمتر از مغز مرد دارد. این تفـاوتِ کمیِ سلولهای مغز زن و مرد، می تواند "توان یادآوری زنان نسبت به مردان را کمتر بکـند". برخی از جمله با استناد به این آیه استناد میکنند که حقوق زن در قرآن نقض میشود. که این مسئله البته ارتباطی به حقوق و انسانیت زن ندارد. چنانکه وقتی به دو نفر مرد ضعیف بگوئیم یک طرف میز را بلند کنند و یک مرد قوی یک طرف دیگر آن، این ارتباطی به انسانیت آنها و حقوق انسانی آنها و برابری انسانها و غیره ندارد. بلکه به مسئله توانمندی آنها مربوط میشود. پـوشـش و مـغـز « به مردان مؤمن بگو: نگاههای خود را بگیرند (یعنی به همه جای مردم نگاه نکنند) و باسن خود را نیز بپوشانند. اینکار آنها را برجسته ترمی کند. خدا می داند که آنها (یعنی: غیر مسلمانها) چه پوشاکهائی را خواهند ساخت ـــ همینطور به زنان مؤمن نیز بگو: نگاه خود را بگیرنـد (یعنی به همه جای مردم نگاه نکنند) و باسن خود را بپوشانند و زیبائی خود را جز آنچه از آن ظاهر شده (یعنی زیبائی پوشاک و زیور آلات) نشان ندهند، و روسری خود را نیز روی گریبان خود بیندازند، و زیبائی ساختگی بدنِ خود را جز به شوهران، پدران، پدران شوهر، فرزندان، فرزندان همسر، برادران، فرزندان برادر، فرزندان خواهر، زنانِ خود (یعنی زنان مسلمانی که با آنها نشست و برخاست دارند)، (زنان) مستخدم خود، مردان همراهی که احساس جنسی ندارند (یعنی مردان پیر، معلول، دیوانه و غیره که توسط خانواده نگهداری میشوند)، و بچه هائی که هنوز از جاهای جنسی زنان چیزی نمی دانند، به کسی دیگر نشان ندهند. و پای خود را زمین نزنند که دیگران بدانند چه زیور آلات پنهانی دارند (یعنی با در آوردن سر و صدای زیور آلات، خود و زیور آلات خود را مطرح نکنند). و با آرزوی رستگاری، همه شما ایمانداران با توبه (یعنی با عوض کردن اینگونه تفکرات و رویه خود) به طرف خدا برگردید». ( نور 30ــ31). زینت بمعنی «زیبائی ساختگی» است (یعنی زیبائی ای که از خود شئ نیست. مانند تصویر مینیاتوری روی کوزه، که از خودِ کوزه نیست بلکه روی آن نقاشی شده است). و به هر چیزی که چیزی را زیبا می کند و می آراید زینت اطلاق می شود . زینتِ اولی در آیه مربوط به زیبائیهای ساختگی روی پوشاک (مانند زیبائی سر آستین که در تصویر می بینیم)، و همینطور زیور آلاتی است که انسان آنها را در دست، گردن، پا، گوش و بینی نصب می کند یا می آویزد. مانند این مدلهای قدیمی که در تصویر می بینیم و سر و صدا ایجاد می کنند. "زینت" دومی در آیه زیبائی ساختگی بدن است. یعنی زیبائی برجستگی سینه توسط سوتین، یا زیبائی چهره و پا و دستها بشکلی در تصویر می بینیم). و آخرین زینت در آیه به معنی زیور آلاتی است که در دست و گردن و پاها و گوش و بینی نصب کرده می شود یا آویخته می شود. و فروج جمع فرج است بمعنی شکاف، و از جمله به قسمت باسن بدن انسان که بدن در آنجا شکاف برمیدارد فرج اطلاق شده است. و در آیه به این معنی بکار گرفته شده است. نکات آیه: 1ـــ پوشاکهای آینده توسط غیر مسلمانها تغییر داده خواهد شد: آمـدن فعل « یَـصْـنـَعـُونَ» پس از صفت « خَـبـیـرٌ» انجام فـعـل را به آینده موکول می کند. (یعنی اگر گفته بود: اِنَّ اللهَ بـِما یَـصْـنـَعـُونَ خَـبـیـرٌ» در آنصورت جمله به این معـنی می شد که: خدا از پوشاکی که تـولـیـد می کـنـند (یعنی در همان زمان گفـتـنِ ایـن آیـه تولید می کرده اند) اطـلاع دارد. ولی وقـتی می گـویـد: «اِنَّ اللهَ خَـبـیـرٌ بـِمـا یَـصْـنـَعـُونَ» به این معـنی می شود که خدا می داند در آینده چه لباسهائی را خواهند ساخت. و ضـمـیر جمع «واو» بـه معـنی «آنها» کـه فـاعـلِ فـعـلِ «یَصْـنـَعـُونَ» به مـعـنـی «مـی سازند» است مربوط به "غـیـر مـسـلـمانان" است. علت اینکه آیه خطاب به محمد می گوید که به "زنـان و مـردان مـؤمـن" بگـویـد نـیز برای بالا بردن شأن آنها است. در گـذشـتـه مـردم دنـیـا (بـا کـمـی اختلاف میان لباس زن و مرد) پـوشـاکـهـای گـشـاد می پوشـیده اند (امروزه نیز برخی از اقوام پوشش سنتی خود را همچنان حـفظ کرده اند). به این خاطر نیز قرآن در رابطه با پوشش آن دوره چیزی نگـفـتـه است. ولی برای عـصـر مـا کـه لـبـاسهای تنگ بکار گرفـته شده و چـنانکه آیه پیش بینی آن نیز کرده توسط غیر مسلمانان اختراع شده، برای مؤمنین پوشش تعیین کرده است. 2ـــ مؤمنین باسن خود را بپوشانند (برجسته نکنند) و عادی نگاه کنند آرامش دل تا حالا شده تو خیابون یا توی پارک بچه ای را ببینید که گم شده و به دنبال مادرش می گرده و وقتی که به کمک مردم مادرش را پیدا میکنه در آغوش مادرش میپره و آرام میشه. ما آدمها هم مثل کودک گمشدهای هستیم که در طول زندگی به دنبال کسی یا چیزی می گردیم که با آن آرامش پیدا کنیم. اون چیز نمی تواند پول، مقام، قدرت، زیبائی و....باشد، چون بعضی از آدم اینها را دارند، اما باز هم آرامش ندارند و همیشه مضطرب و نگران هستند. تشکر از خدا در اطراف هر کدام از ما آدمهای زیادی هستند که به ما محبت میکنند، مثل بابا، مامان، معلم و خیلیهای دیگه و ما دوست داریم از آنها به خاطر محبتی که به ما میکنند تشکر کنیم. مثل وقتی که میخواهیم از خدای مهربان تشکر کنیم و نماز میخوانیم. چشمه آب وقتی که بدن ما کثیف شده است باید آن را با آب بشوئیم تا تمیز شود و آن وقت احساس خوشایندی میکنیم ،چون پاکیزه و تمیز میشویم . روزی پیامبر مهربان اسلام رو به یارانشان کردند و گفتند: (( فرض کنید در جلوی خانهی شما، چشمهای جاری است و شما هر روز پنج بار در آن خود را میشویید. آیا به تن شما آلودگی باقی میماند ؟)) دوست داشتن واقعی اگر ما کسی را دوست داشته باشیم دوست داریم با او حرف بزنیم. کسی که نماز میخواند، خدا را دوست دارد و دلش می خواهد با او حرف بزند. البته نباید تند تند و با عجله با خدا صحبت کرد. باید آرام حرف زد.
1ـ یکى از اوصاف و ویژگى هاى خداى بزرگ، حکیم بودن است; یعنى بارى تعالى کارى را بدون هدف و مصلحت انجام نمى دهد البته هدف و انگیزه اى که در افعال افراد جامعه وجود دارد با هدف خداوند تفاوت دارد. انسان اگر هدف و انگیزه اى نداشته باشد کارى انجام نمى دهد یعنى اهداف و انگیزه ها موجب کمال فاعل مى شود و او با کارهاى خود آنچه را ندارد به دست مى آورد، اما اهداف و انگیزه هاى خداوند متعال، به خود او برنمى گردد، بلکه به سایر موجودات باز مى گردد چرا که خداوند غنى و بى نیاز مطلق است و دیگر موجودات، نیازمند او هستند. قرآن کریم در این خصوص مى فرماید: (یا ایُّها الناسُ أنتمُ الفقراءُ إِلَى اللهِ و اللهُ هُو الغنیُ الحَمید...); شما به خداوند نیازمند هستید و او از شما بى نیاز است.
او کمال مطلق است و نیاز به چیزى ندارد تا اهداف و انگیزه هاى استکمالى داشته باشد. از این رو گروهى از متکلمان اسلامى مى گویند: خداوند در افعالش غایات و اهدافى دارد اما هدف او مصالحى است که به بندگان برمى گردد و آنان از آن بهره مند مى شوند. در مقابل، اشاعره مى گویند: بر خداوند واجب نیست که در افعالش غرض و هدفى داشته باشد پس نمى توان پرسید که به چه غرض و هدفى و چرا چنین کرد؟
2ـ طبیعت عالم به گونه اى است که هر چیزى وجودش از نقصان آغاز مى شود و مسیر کمال را مى پیماید تا به کمالى که امکان رسیدن به آن را دارد، دست یابد. در انسان نیز استعدادهایى نهفته است که با بهره گیرى از آنها مى توان به کمالات مطلوب رسید.
3ـ گاه گفته مى شود که انسان براى رسیدن به سعادت آفریده شده و گاه نیز گفته مى شود هدف از خلقت انسان این است که علم و اراده او گسترش یابد. خداى بزرگ انسان را براى علم و آگاهى آفریده و کمال او در این است که هر چه بیشتر بداند و هر چه بخواهد بتواند اراده اش را قوى و نیرومند کند و آنچه را که مى خواهد انجام دهد; چنان که هدف از آفرینش دانه گندم آن است که به صورت بوته گندم درآید و آنچه در سعادت یک گوسفند است، این است که تمام همتّش آن باشد که علف بخورد و چاق شود. و آنچه در استعداد انسان است بالاتر از این مسایل است یعنى بداند و بتواند و هر چه بیشتر بداند و هر چه بیشتر بتواند، به غایت و هدف انسانى خود بیشتر نزدیک مى شود.
گاهى گفته مى شود مقصود از سعادت آن است که هر چه بهتر و خوش تر زندگى کنیم و از مواهب آفرینش نیز بیشتر بهره مند گردیم بنابراین سعادت عبارت است از بیشترین لذّت و کمترین رنج.
4ـ قرآن کریم هدف از آفرینش انسان را عبادت دانسته است; (وَ ما خَلَقْتُ الجِنَّ و الاِنسَ اِلاّ لِیَعْبُدوُن). در اینجا این پرسش مطرح مى شود که عبادت چه فایده اى براى بشر و خدا دارد؟ در قرآن نیامده که انسان آفریده شده تا هر چه بیشتر بداند و بتواند، و هر وقت دانست و یا توانست به هدف خود رسیده است بلکه انسان آفریده شده تا خدا را پرستش کند و پرستش خدا هدف اوست. اگر انسان بداند و بتواند، ولى مسأله شناخت خدا که مقدمه پرستش است مدنظر او نباشد به سوى هدف آفرینش خود گامى برنداشته و سعادتمند نیست. از این رو در نگاه اسلام هدف اصلى از زندگى جز عبادت معبود، چیز دیگرى نمى تواند باشد. قرآن انسانى مى خواهد که آرمانش فقط خدا باشد، و اهداف دیگر براى او جنبه مقدماتى داشته باشد. در اسلام همه چیز بر محور خدا مى چرخد، و هدف بعثت پیامبران و یا هدف زندگى در چرخه عبودیت اوست. قرآن کریم درباره اهداف پیامبران(علیهما السلام)مى فرماید: (و داعیاً إلَى الله بِإِذنِهِ و سِراجاً مُنیراً) و یا در آیه دیگر مى فرماید: (...یُخْرِجُهُمْ من الظُلُماتِ إلى النُّور); از تاریکى ها به سوى نور هدایتشان مى کند. با توجه به نکات مذکور، روشن مى شود که هدف از آفرینش انسان رسیدن به نور توحید و عبودّیت الهى و رها شدن از ظلمت ها و تاریکى هاست; البته علم و دانش، قدرت و توانستن، استفاده بیشتر از مواهب طبیعت، رنج کمتر و لذت بیشتر، عدالت و... هر یک براى رسیدن به هدف اصلى و پایه اى جنبه مقدماتى دارد.
در اینجا مناسب است به دو روایت اشاره شود.
1ـ امام حسین(علیه السلام) مى فرماید: (أَیُّها الناسُ! إنّ اللهَ جلَّ ذِکرُه ما خَلَق العبادَ إلاّ لِیَعرِفُوه، فَإذا عَرِفُوهُ عَبَدُوهُ فاذا عبدوه إسْتَغنَوا بعِبادتِه عَن عِبادةِ ما سواه); اى مردم! خداوند بزرگ، بندگانش را نیافرید جز براى این که او را بشناسند و پس از شناختن، او را پرستش نمایند و آنگاه که او را عبادت کنند از بندگى غیر او آزاد شوند.
2ـ امام صادق(علیه السلام) در پاسخ پرسش جابر که از فلسفه نهایى آفرینش سؤال مى کند چنین مى فرماید:
«هدف از آفرینش، لطف و کرم خداوند نسبت به تمام موجودات، حتى جمادات است.
جابر: هدف خداوند از این لطف چیست؟
امام: آیا شما نمى توانى مقصود یک کریم را بفهمى؟
جابر: در میان مردم کمتر کسى است که بدون مقصود کریم شود، گروهى هدفشان خودنمایى است.
امام: خداوند خودنمایى نمى کند و تنها براى رسیدن موجودات به فیض، آنان را مى آفریند و به جز کرامت خداوند فلسفه دیگرى براى به وجود آمدن جهان وجود ندارد، زیرا اگر علت دیگرى وجود داشت و آن علت خدا را وادار و مجبور مى کرد که جهان را بیافریند، همان علت، جاى خدا را مى گرفت و یک خداى مجبور را نمى توان خدا دانست.
جابر: آیا ممکن است علتى وجود داشته باشد که خداوند به آن علت جهان را آفریده، بدون این که آن علت خدا را مجبور کرده باشد؟ بر فرض خداوند براى این که قدرى، قدرت خود را تماشا کند درصدد آفرینش جهان برآید و از این جهت لذت ببرد؟
امام: تماشا کردن و لذت بردن، طبیعت ما انسان هاست و نیازمندى ما را مى رساند اما خدا چنین نیست و از این گذشته لذایذ تا حدود زیادى مستقیم یا غیرمستقیم، ناشى از جسم ماست و خدا جسم ندارد.
جابر: آیا لطف خدا علت آفرینش نیست پس چرا لطف را بیان نکردید؟
امام: بله، ولى لطف علتى الزامى نیست، یعنى علتى نیست که خداوند را مجبور به آفرینش کند و چون علت الزامى نیست وقتى موّحد مى گوید خدا از راه لطف جهان را آفریده چیزى برخلاف توحید نیست.
جابر: خداوند مى توانست از آفرینش جهان صرف نظر کند؟
امام: بدیهى است که مى توانست.
جابر: ولى او صرف نظر نکرد و آن را از راه لطف آفرید، پس خدا، نمى تواند از لطف خوددارى کند.
امام: وقتى تو کسى را اکرام کنى، در صورتى که آن اکرام وظیفه حتمى تو نباشد، آیا مجبور هستى؟
جابر: نه.
امام: خداوند هم بدون اجبار و از روى اکرام واقعى جهان را آفرید تا نعمت حیات را به موجودات بذل و عنایت کند و من بدون لطف چیزى را براى ایجاد جهان نمى بینم».
بنابراین لطف و کرم خداوند در آفریدن موجودات و انسان و از سویى لطف دیگر خداوند در عبادت و بندگى او، هر دو موجب کمال و سعادت انسان و سایر موجودات مى گردد.
در قرآن کریم آمده است: (( آگاه باشید که دل ها با یاد خدا آرامش پیدا میکند.))
و نماز بهترین راه برای رسیدن به آرامش است.
او کسی است که صدها و هزارها نعمت به ما هدیه داده و لحظه به لحظه مواظب و مراقب ماست. تمام کسانی که به ما محبت میکنند هم، خدا به ما هدیه داده است. پس ما با نماز میتوانیم از خدای مهربان به خاطر این همه نعمت و مهربانی که به ما هدیه میکند تنها یک کمی تشکر کنیم.
یاران گفتند : ((خیر! ))
پیامبر دوباره گفتند : (( بله نمازهای پنجگانه همین اثر را دارند. با پنج نماز در شبانه روز خداوند، بدیها و گناهان را از آدمی میزداید و او را پاکیزه میکند.
انسان اگر کسی را دوست داشته باشد، عجله نمیکند و آرام با او صحبت میکند. بنابراین باید با آرامش نماز خواند. وقتی که شما کسی را واقعاً دوست داشته باشید آن طور رفتار میکنید که او میخواهد. خدای بزرگ ما را خلق کرده است و ما را خیلی زیاد دوست دارد و بسیار بسیار از ما داناتر است از ما خواسته است که به این صورت نماز بخوانیم که او میخواهد. پس ما آن گونه رفتار میکنیم که خدای مهربان می خواهد تا از دست ما راضی وخشنود باشد.
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |